جدول جو
جدول جو

معنی نعل زده - جستجوی لغت در جدول جو

نعل زده
به معنی نعل بسته باشد و کنایه از اسبی است که جمع اسباب و ضروریات اورا ساخته و مستعد کرده باشند از جهت سفر. (برهان قاطع) (از آنندراج). نعل کرده. نعل بسته. اسب آماده برای مسافرت. (از ناظم الاطباء). اسب مجهز و کامل یراق
لغت نامه دهخدا
نعل زده
ستوری که به سم اونعل کوبیده باشند، اسبی که همه اسباب وضروریات اوجهت سفرآماده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ پَیْ / پِیْ وَ تَ)
نعل بستن. نعل کوبیدن. نعل کوفتن. نعل کردن. نعل را بر سم ستور استوار کردن:
چون برآری تازیانه بگسلد زنجیر وی
چون زنی نعلش شکالش بس بود بند قبای.
منوچهری.
، نعلچه و میخ بر کف کفش کوبیدن
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ دَ / دِ)
در تداول عامه، آفت دیده: محصول سالزده، آسیب دیده
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
صمغی است که آن را به عربی کتیرا گویند. (برهان) (آنندراج). صمغی است که آن را کتیره گویند. و ظاهراً زول درختی است که از آن کتیره حاصل میشود و ژده بمعنی صمغ است. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ)
نمکین. دارای نمک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مبتلا به بیماری سبات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موسوم. نامیده شده. رجوع به نام زدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
زده دل. بی میل پس از متمایل بودن:
منم که دل زده از چیدن گل بوسم
لب گزیده تراود ز باغ افسوسم.
طالب آملی (از آنندراج).
- دل زده شدن از چیزی، بی میل گشتن بدان. سر خوردن از آن:
پیش از این بود نگاه تو به یکدل محتاج
این زمان دل زده زین جنس فراوان شده ای.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرطوب. که قطرات آب یا باران بر آن نشسته باشد. آب زده:
رویش از خاک چو برداشتم از خوی شده بود
لاله برگش چو گل نم زده در وقت سحر.
سنائی.
، آب پاشیده. آب پاشیده شده:
راه چون رفته گشت و نم زده شد
همه راه از بتان چو بتکده شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ دَ)
سکۀ آهنی که بر در زنند و حلقه بدان پیوسته شود. (آنندراج) :
کارها محکم میان بهر گشایش بسته اند
از تمنای گشودن نعل در در آتش است.
تأثیر (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نعل زدن
تصویر نعل زدن
کوبیدن نعل به سم ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال زده
تصویر سال زده
آفت دیده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
دزدی که چیزهای کم بهادزدد: زین خران تاچندباشی نعل دزد گرهمی دزدی بیاولعل دزد. (مثنوی نیک. 4 ص 343)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال زده
تصویر سال زده
((زَ دِ یا دَ))
آفت دیده، آسیب دیده (محصول)، درختان میوه ای که بار نداده باشند
فرهنگ فارسی معین